انجام پایان نامه فلسفه
انجام پایان نامه فلسفه
شیخ شهابالدین یحیی ابن حبش معروف به شیخ اشراق، فیلسوف و پایه گذار دومین حوزهی فلسفی در جهان اسلام به نام ” حکمت اشراق “در قرن ششم هجری قمری است. وی در سال ۵۴۹ ق در دهکده سهرورد زنجان چشم به جهان گشود. سپس به مراغه رفته و در نزد مجدالدین جیلی، تحصیلات اولیه خود را آموخت و بعد از آن در اصفهان که در آن زمان مرکز علمی مهمی بود، پیش ظاهرالدین قاری مراتبعلمی بالاتر را طی کرد. درآنجا با امام فخرالدین رازی همدرس بود. وی به طور مداوم به علم اندوختن و تحمل ریاضت مشغول بود؛ سپس در سال ۵۷۹ به حلب رفت و در آنجا مشغول درس خواندن در مدرسه حلاویه شد. وی دوستی نزدیک با پادشاه حلب، ملک ظاهر، فرزند صلاحالدین ایوبی داشت و این مسئله و همچنین هوشمندی و زیرکی و استادی او در فلسفه و بیپرده سخن گفتن او باعث دشمنی و حسادت دیگر علمای فقه به او شد. سرانجام از ملک ظاهر درخواست کردند او را به قتل برساند ولی او نپذیرفت؛ عاقبت تحت فشار آنان سهروردی را در یکی از قلعههای حلب زندانی نمود و همانجا در ۳۸ سالگی به نحوی که هنوز معلوم نیست، به قتل رسید محمد بن ابراهيم بن يحيى قوامی شیرازی، ملقب به صدرالدین و ملاصدرا و معروف به صدرالمتألهين، یا به تعبیر مریدانش، آخوند. او در سال ۹۷۹- ۹۸۰ ه.ق. ۱۵۷۱ – ۱۵۷۲ م. در شیراز و در خانوادهاي بانفوذ و همچنين معروف، متولد شد. البته تاريخ تولدش زياد مشخص نيست ( پويان ، ۹۰۱۳۸۹،). ايشان تنها فرزند پسر در یک خانواده ثروتمند بود که خيلي وقت بود كه برای پسردار شدن دعا میکردند؛ همين علت باعث شد كه در مراقبت كردن و رشد او، خيلي توجه كنند و بهترين معلمها را براي او برگزينند. شیراز مرکز فلسفه اسلامی و دیگر رشتههای علوم سنتی بود. صدرا کودکی بود که جلوتر از همسن و سالانش، میتوانست به سرعت بر همه آنچه به وی تدریس میشد، مسلط گردد. او خيلي سريع بر علوم نقلی و عقلي ماهر شد. او عازم اصفهان شد که تاریخ مهاجرت وی به اصفهان معلوم نیست. در اصفهان نزد اساتيد زيادي تلمذ نمود. ملاصدرا هم نزد شیخ بهاءالدین آملی تلمذ کرد، هم نزد میرداماد و هم احتمالاً نزد میرابوالقاسم فندرسکی در مدرسه صدر. او سريع از معلمانش سبقت گرفت (شیرازی ، ۲۵).
میرداماد، سرشناسترین معلم وی در «علوم عقلی» و بنیانگذار مکتب فلسفی بود که ملاصدرا در آن پرورش یافت؛ مکتبی که اکنون دارد به «مکتب اصفهان» معروف میشود. این عالم گرانقدر، در عین حال، منطقدان، عارف و شاعر نیز بود. وی در حین تعلیم آموزههای مشایی ابنسینا، به آنها رنگ و بوی اشراقی نيز ميبخشيد و شخصاً اشعار لطیف و نغزی با تخلص «اشراق» را ميسرود. او در واقع، جهانشناسی سینوی را با امامشناسی شیعه تلفيق نمود و «چهارده معصوم» مذهب شیعه را اصول و مبنای وجودشناختی هستی کیهانی قرار داد. نوشتههای خود وی به مسأله زمان و خلقت (حدوث) مربوط میشود که در آنها «نگرش بديع حدوث دهریه» را تقریر کردهاست. شاهکار وی، تبسات و نیز برخی از سایر آثار معروفش هم چون جذوات، به فارسی نوشته شدهاست که طی قرن گذشته، به صورت چاپ سنگی منتشر شدند؛ اما هیچیک مورد بررسی انتقادی که در خور این شخصیت عمیق و در عین حال پیچیده باشد، قرار نگرفتهاند. ملاصدرا مشتاقانه در كنار شیخ بهایی تعليم ميبيند ولي تقریباً فقط در علوم نقلی؛ چون که وی برای علوم عقلی، بيشتر به ميرداماد روي ميآورد؛ هر چند که شيخ بهايي در زندگي او تاثير زيادي داشته است و ملاصدرا شاگردی بسیار تیزهوش بود.
تصميم ملاصدرا به خاطر رفتن به کهک، روستاي کوچک و دورافتاده در حوالی قم، به خاطر اين بوده كه ميخواسته خلوتنشين شود؛ چون در خلوت به آرامش ميرسد؛ آرامشی که براي زندگي لازم است. ملاصدرا خيلي در چنگال فشارهای بیرونیای که در آن زمان بوده، قرار ميگرفته است و به يك آرامشي احتياج داشته است. او در زندگي خود، واجبات دینی را هرگز ترک نکرد؛ با این حال اما او را در مقطع زماني تكفير هم نمودند. او در مقدمه نامههایش به میرداماد، و از برخی معاصرانش که ايشان را درک نمیکردند، ذکر میکند که چگونه توانستهاست بر حکمت حکمای باستان و آموزههای عرفانی آنها مسلط شود و چگونه به خاطر بیدار کردن آن دسته از معاصرینش، تلاش بيهودهاي كردهاست. وی همچنین در سه اصل، که بیش از هر اثر دیگرش، گزارشی زندگینامهای از احوال خود اوست، به علمای صرفأ ظاهرگرایی که حقیقت عرفان و جنبه باطنی دین را انکار میکنند، حمله می کند.
ملاصدرا میگوید که نفس انسان حادث به حدوث بدن است؛ به دیگر سخن همینکه بدن حادث شد، در همان مرحله منی بودن و جنینی، نفس هم حادث میشود؛ به خلاف مشاییانی که میگویند نفس آنگاه حادث میشود که بدن کامل شود و مزاج پیدا کند. نفس در مرتبه منی بودن، با استکمال ذاتی و پیوسته استکمال مییابد و به مرحله نباتی میرسد و سپس به مرتبه حیوانی میرسد و پس از این، به مرتبه تجرد و انسانیت میرسد. این استکمال پیوسته است نه گسسته؛ که هم در بدن و هم در نفس موجود، رخ میدهد (ملاصدرا،۱۳۸۲، ج ۹، ص ۱۹). برای فهم دیدگاه ملاصدرا درباره معاد، شناخت رابطه نفس و بدن ضروری به نظر میرسد؛ زیرا نوع رابطه این دو در جاودانه بودن یا نبودن نفس مهم است و باید بررسی شود